-
در نقدِ خلاقیتکُشیِ دوران ابتدایی
یکشنبه 12 آبان 1398 14:39
-
گام های موفقیت چیست؟
پنجشنبه 2 آبان 1398 15:50
گام های موفقیت چیست؟ اولین گام موفقیت این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی . دومین گام موفقیت این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی . سومین گام موفقیت این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی . آخرین گام موفقیت این است که بتوانی به شیوه خودت موفق شوی . ماه را نشانه بگیرید ؛ اگر به هدف نزنید، حتماً...
-
هرگز نمازت را ترک مکن
پنجشنبه 2 آبان 1398 15:49
-
درخت ها می میرند
پنجشنبه 2 آبان 1398 15:48
درخت ها می میرند عده ای عصا میشوند و دستی را میگیرند عده ای تبر می شوند بر نسل خویش عده ای چوب کبریت می شوند برای سوزاندن تبار خود و عده ای تخته سیاه می شوند برای تعلیم اندیشه ها. "سرنوشت گاهی خودش رقم می خورد ...
-
چه کسی اولین بار لقب سیدالشهدا را به امام حسین علیه السلام داد؟
پنجشنبه 2 آبان 1398 15:47
چه کسی در عالم، اولین بار لقب "سیدالشهداء" را به امام حسین علیه السلام داد؟ ✳️در تاریخ اسلام دو شخصیت بزرگ با لقب سیدالشهداء شناخته میشوند:
-
رنگهای مصنوعی موجود مواد خوراکی اثرات مخربی دارند
چهارشنبه 1 آبان 1398 17:32
رنگهای مصنوعی موجود مواد خوراکی اثرات مخربی دارند بطور مثال :
-
درمان کمخونی و رنگپریدگی با مصرف خرما
چهارشنبه 1 آبان 1398 17:32
درمان کمخونی و رنگپریدگی با مصرف خرما #خرما درمان «کمخونی و رنگپریدگی» با مصرف این میوه گرمسیری کسانی که با معده خالی، خرما مصرف میکنند کمتر دچار کمخونی میشوند و بدنی مقاوم در برابر باکتریها و ویروسها خواهند داشت.
-
صبح که میشه
دوشنبه 22 مهر 1398 22:08
-
اقا موش رفته کجا. بیخبر رفته سفر
دوشنبه 22 مهر 1398 22:08
اقا موش رفته کجا. بیخبر رفته سفر خاله سوسکه از غمش. بیداره شب تا سحر روز وشب به چشم اون. دیگه فرقی نداره از زمین و اسمون. به سرش غم میباره تاکه از سفر بیاد.شوهر مهربونش خونه را جارو کنه. دم در اب بپاچه گل تو گلدون بزاره. دیگه تنها نمونه
-
دیگر بچه تان را بالا نیندازید
دوشنبه 22 مهر 1398 22:07
دیگر بچه تان را بالا نیندازید!
-
حسنی بی دندون شده
دوشنبه 22 مهر 1398 22:07
حسنی بی دندون شده. زارو پریشون شده. بی احتیاطی کرده. حالا پشیمون شده. با دندونش شکسته بادومه سخت و پسته. مک زده به آبنبات. هی جویده شکلات. قندونو خالی کرده. ای وای چه کاری کرده. دونه دونه دندوناش. خراب شدن یواش یواش. تا خونه ی همسایه ها. میاد صدای گریه هاش
-
لالایی کن لالایی کن لالایی
دوشنبه 22 مهر 1398 22:06
لالایی کن لالایی کن لالایی برات قصه میگم تا که بخوابی دیگه اشکی نریز نکن بیتابی میگم حکایت بره و گرگه برات میگم که دنیا چه بزرگه بخواب ای کودک من گریه بسه از اشکای تو این قلبم شکسته نذار مروارید چشمات حروم شه لا لایی میخونم تا شب تموم شه لالایی کن لالایی کن لالایی تویی که پاکترین خلق خدایی لالایی کن گل ناز قشنگم ملوس...
-
شب تو آسمون، ماه هم خوابیده لالالالایی
دوشنبه 22 مهر 1398 22:05
شب تو آسمون، ماه هم خوابیده لحافی از ابر، رویش کشیده از توی جنگل، از اون پایینا صدایی میاد، صدایی تنها ماه مهربون، دستش می گیره یه چتر ابری، تا پایین می ره لالالالایی تق و تق و تاق دارکوبه بخواب، بی نور چراغ لالالالایی، جیک و جیک و جیک باید بخوابی گنجشک کوچیک لالالالایی، گردوی غلتون وقت خوابته سنجاب شیطون لالالالایی...
-
مامانم دوستم داره یک عالمه هرچی از مامان بگم بازم کمه
دوشنبه 22 مهر 1398 22:05
مامانم دوستم داره یک عالمه هرچی از مامان بگم بازم کمه وقتی بابا سرکار یا سفره مامانم یک کم کارش زیادتره صبحونه نون و پنیر به من می ده سیب پوست کنده با شیر به من می ده منو به پارک می بره تابم می ده وقتیکه تشنه ام میشه ابم می ده به من ابمیوه خوشمزه می ده نمی دونی که چقدر مزه می ده بند کفشامو می بنده مامانم به کارای من...
-
صبح که از خواب پا میشم مثل یه غنچه وا میشم
دوشنبه 22 مهر 1398 22:04
صبح که از خواب پا میشم مثل یه غنچه وا میشم شروع میکنم نظافت گوش کن ببین چه راحت حوله رو بر میدارم روی دوشم میزارم صابون از اون گوشه عشوه به من میفروشه منو میکنه صدا زودتر به نزدم بیا آب دستشوئی تمیزه میریزه ریزه ریزه وظیفهاش چه چیزه منو میکنه پاکیزه مسواک خمیری بر روش با یک لیوان آب توش شویم دهان و دندان بگم...
-
چه خوبه که یادمون نره یه وقت احترامِ سُفره رو داشته باشیم
دوشنبه 22 مهر 1398 22:03
چه خوبه که یادمون نره یه وقت احترامِ سُفره رو داشته باشیم قبلِ هر وَعده غذا خوردَنِمون دَستامونُ خوب باید شُسته باشیم بچه های خوب میدونن نباید رو به سُفره پامون و دراز کنیم قبلِ هر کاری بگیم بسم الله تا بتونیم خوردن و آغاز کنیم دِلِمون درد میگیره اگر که ما حینِ خوردنِ غذا آب بخوریم تا تَموم نکرده باشیم غذا رو نباید...
-
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ
دوشنبه 22 مهر 1398 22:03
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ؛ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ! ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ... ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ! ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ... ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ، ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ...
-
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند
دوشنبه 22 مهر 1398 22:00
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو...
-
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانهی تست
دوشنبه 22 مهر 1398 21:58
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانهی تست همه آفاق پر از نعرهی مستانهی تست درِ دکانِ همه باده فروشان، تخته است آن که باز است همیشه، در میخانهی تست دست مشاطهی طبع تو بنازم که هنوز زیور زلف عروسانِ سخن، شانهی تست ای زیارتگه رندان قلندر برخیز توشهی من همه در گوشهی انبانهی تست همت ای پیر که کشکول گدائی در کف رندم و...
-
عیب یاران و دوستان، هنر است
دوشنبه 22 مهر 1398 21:58
عیب یاران و دوستان، هنر است سخن دشمنان، نه معتبر است مُهرِ مِهر از درون ما نرود ای برادر، که نقش بر حجر است چه توان گفت در لطافت دوست هر چه گویم از آن لطیفتر است آن که منظورِ دیده و دل ماست نتوان گفت شمس یا قمر است هر کسی گو، به حال خود باشید ای برادر، که حال ما دگر است تو که در خواب بودهای همه شب چه نصیبت، ز بلبل...
-
صبح یعنے
دوشنبه 22 مهر 1398 21:57
صبح یعنے سلام به خداوند یعنے سلام به پاڪے یعنے سلام بہ هوایے ڪه هدیه آسمانے ست سلام دوستان خوبم صبح زیباتون بخیر مسیرزندگیتون گلباران وپرازهدیه های آسمانی سر آغاز هفتتون زیبا...
-
قطاری مسافرهایش را سوار کرد و راه افتاد
یکشنبه 31 شهریور 1398 18:53
قطاری مسافرهایش را سوار کرد و راه افتاد.
-
داستان خانم خرگوشه
یکشنبه 31 شهریور 1398 18:51
یکی بود، یکی نبود. خانم خرگوشی بود که دوازده خرگوش کوچولو داشت. همه سفید و تپلی بودند. در یک روز گرم و آفتابی، مامان خرگوشه داشت یازده خرگوش کوچولویش را می شست؛ ولی خرگوش کوچولوی دوازدهمی گوشه ای نشسته بود و نمی خواست خودش را بشوید.
-
لالایی
یکشنبه 31 شهریور 1398 18:51
لالالالا گل پسته بخواب ای غنچه بسته بخواب ای گل پسر تا من بگم لالایی آهسته لالالالا گل بابونه من عزیز من یکی یک دونه من خدا رو شکر روزی صد هزار بار گلی مثل تو شد همخونه من لالالالا که دنیامون قشنگه نگاه کن آب دریا آبی رنگه دلت رو مثل دریا کن عزیزم دل آدم بدا از جنس سنگه لالایی کن لالالالا کبوتر میون خواب و رویاها بزن...
-
مهسا یه عروسک جدید خریده بود که...
یکشنبه 31 شهریور 1398 18:50
مهسا یه عروسک جدید خریده بود که هر وقت دکمه ی روی شکمش رو فشار می داد می گفت :"مامان ... مامان من به به می خوام" بعد مهسا یه شیشه شیر اسباب بازی بهش می داد .عروسکش شیرشو می خورد و با لبخند از مهسا تشکر می کرد مهسا چند روز با خوشحالی با عروسکش بازی می کرد و از خوش اخلاقی عروسکش لذت می برد..اما یواش یواش عروسک...