مامانم دوستم داره یک عالمه هرچی از مامان بگم بازم کمه
وقتی بابا سرکار یا سفره مامانم یک کم کارش زیادتره
صبحونه نون و پنیر به من می ده سیب پوست کنده با شیر به من می ده
منو به پارک می بره تابم می ده وقتیکه تشنه ام میشه ابم می ده
به من ابمیوه خوشمزه می ده نمی دونی که چقدر مزه می ده
بند کفشامو می بنده مامانم به کارای من می خنده مامانم
مامانم برام شیرینی می پزه کیکو تو فر روی سینی می پزه
شبا لالایی میگه تا بخوابم بعد میزاره منو تو رخت خوابم
می گه امشب بگذره فردا میشه سر و کله بابات پیدا میشه
میاد از سفر با چندتا چمدون میاره سوغاتیارو برامون
وقتی چشمامو روی هم می زارم تو دلم می گم مامان دوستتتتتتتت دارم