بلاگ کودکان

بلاگ کودکان

بلاگ کودکان

بلاگ کودکان

شب تو آسمون، ماه هم خوابیده لالالالایی

شب تو آسمون، ماه هم خوابیده

لحافی از ابر، رویش کشیده

از توی جنگل، از اون پایینا

صدایی میاد، صدایی تنها


ماه مهربون، دستش می گیره

یه چتر ابری، تا پایین می ره

لالالالایی تق و تق و تاق

دارکوبه بخواب، بی نور چراغ


لالالالایی، جیک و جیک و جیک

باید بخوابی گنجشک کوچیک

لالالالایی، گردوی غلتون

وقت خوابته سنجاب شیطون


لالالالایی لالایی لالا

بچه‌ها شده وقت خواب حالا

رو بالش نرم، لحاف رنگی

همه ببینید خوابای شیرین

لالالالایی لالالالایی


قور قور قور، صدا آشناست

از توی برکه، قورباغه اونجاست

برگ نیلوفر، جای خوابشه

بالش نداره، هی بیدار میشه


ماه مهربون، دلش میسوزه

از یه تیکه ابر، بالش میدوزه

بچه قورباغه، آروم میخوابه

باز تو آسمون، مهتاب میتابه


لالالالایی لالایی لالا

بچه ها شده، وقت خواب حالا

رو بالش نرم، لحاف رنگی

همه ببینید، خوابای شیرین

لالالالایی لالالالایی

مامانم دوستم داره یک عالمه هرچی از مامان بگم بازم کمه

مامانم دوستم داره یک عالمه  هرچی از مامان بگم بازم کمه

وقتی بابا سرکار یا سفره مامانم یک کم کارش زیادتره

صبحونه نون و پنیر به من می ده  سیب پوست کنده با شیر به من می ده 

منو به پارک می بره تابم می ده  وقتیکه تشنه ام میشه ابم می ده 

به من ابمیوه خوشمزه می ده نمی دونی که چقدر مزه می ده

بند کفشامو می بنده مامانم  به کارای من می خنده مامانم 

مامانم برام شیرینی می پزه کیکو تو فر روی سینی می پزه 

شبا لالایی میگه تا بخوابم بعد میزاره منو تو رخت خوابم 

می گه امشب بگذره فردا میشه سر و کله بابات پیدا میشه 

میاد از سفر با چندتا چمدون میاره سوغاتیارو برامون 

وقتی چشمامو روی هم می زارم تو دلم می گم مامان دوستتتتتتتت دارم

صبح که از خواب پا می‌شم مثل یه غنچه وا می‌شم

صبح که از خواب پا می‌شم

مثل یه غنچه وا می‌شم

شروع می‌کنم نظافت

گوش کن ببین چه راحت

حوله رو بر می‌دارم

روی دوشم می‌زارم

صابون از اون گوشه

عشوه به من می‌فروشه

منو می‌کنه صدا

زودتر به نزدم بیا

آب دستشوئی تمیزه

می‌ریزه ریزه ریزه

وظیفه‌اش چه چیزه

منو می‌کنه پاکیزه

مسواک خمیری بر روش

با یک لیوان آب توش

شویم دهان و دندان

بگم چه جوری رفیقان (اینجوری ۳)

شانه که روی میزه

دندونه‌هاش تمیزه

شانه زنم به موهام

بگم چه جوری رفیقان (اینجوری ۳)

شیروچایی بنوشم

لباس تمیز بپوشم

روم به کودکستان

میان آن گلستان

بگم چه جوری رفیقان (اینجوری ۳)

چه خوبه که یادمون نره یه وقت احترامِ سُفره رو داشته باشیم

چه خوبه که یادمون نره یه وقت

احترامِ سُفره رو داشته باشیم

قبلِ هر وَعده غذا خوردَنِمون

دَستامونُ خوب باید شُسته باشیم


بچه های خوب میدونن نباید

رو به سُفره پامون و دراز کنیم

قبلِ هر کاری بگیم بسم الله

تا بتونیم خوردن و آغاز کنیم


دِلِمون درد میگیره اگر که ما

حینِ خوردنِ غذا آب بخوریم

تا تَموم نکرده باشیم غذا رو

نباید بلند بِشیم تاب بخوریم


به کسی خیره نشیم وقتِ غذا

خوبه احترام بِذاریم به همه

اگه مِهمون رِسیده وقتِ ناهار

غذا کمتر بخوریم وقتی کمه


نه زیاد غذا بخور نه خیلی کم

همیشه غذا بِکِش به اندازه

به موقع شام و ناهارِتو بخور

نبینم که میکِشی تو خمیازه


بعدِ خوردنِ غذا باید که ما

بکنیم از تَهِ دل شُکرِ خدا

به مامانِ مهربون باید بگیم

متشکرم از این لطفِ شما


چه خوبه کمک کنیم با هم دیگه

سفره رو جمع کنیم و تمیز کنیم

به مامان کمک کنیم تو شُست و شو

خودِمون و پیشِ اون عزیز کنیم


بِریزیم برنج های اضافی رو

تویِ باغچه واسهٔ پرنده ها

تا خدا اِسمِ ما رو هم بِبَره

تویِ لیست و دفترِ برنده ها


شاعر : علیرضا_قاسمی

ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ

ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﺮﺩ؛
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ!
ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻣﺮﺍ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺩﯾﺪ...
ﻭ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﻄﻘﯽ!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﯽ ﻭﻗﺖ ﺑﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻔﻬﻤﯽ...
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯾﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ،
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻢ،
ﭘﺲ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ
ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ،
ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ...
ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﯿﺴﺘﻢ،
ﻣﺮﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻧﮑﻦ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭ،
ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﮐﻨﻢ...
ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺴﻞ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺨﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﺑﺎﺵ...
ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺩﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ،
ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﻮﯼ،
ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﮑﻨﻢ...؟!
ﺍﺯ ﮐﻨﺪ ﺷﺪﻥ ﺫﻫﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻧﻢ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﻢ، ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺸﻮ...
ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺗﻮ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﯽ.
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ؛
ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮔ
ﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ...